چطور شنونده خوبی باشیم؟

چطور شنونده خوب و جذابی باشیم؟

چی به ما تو یک گفتگو حس خوب میده؟

من راضیم از کسی که خودش میدونه داره چیکار می کنه و باهام که حرف میزنه یه آرامشی توش هست که نشون میده تنها بودن هاشو بوده و الان میتونه تو گفتگو بی خطر و البته مفید باشه.

اونی که منو میشناسه.

بعضیا منو میشناسن؛ میفهمن.

وقتی حرف میزنم تمام وجودشون رو در اختیار من میزارن.

این کار جرأت میخواد.

اکثر آدم ها برای اینکه احساس خوب به خودشون داشته باشن، موقعی که با کسی صحبت می کنن در زمان حرف زدن اون به دنبال پاسخ یا حرفی هستن که بعدش قراره خودشون ارائه کنن.

موضوع فهمیدنه، نه شنیدن!

فهمیدن آدم ها بسیار سخته.

کسی که بخواد شما رو بفهمه باید تمام وجودش رو موقع حرف زدن شما، در اختیارتون قرار بده.

به گوشیش نگاه نکنه.

به راهکار هایی که داره فکر نکنه.

به لباس شما حتی نگاه نکنه.

و از همه مهم تر:

واقعا شما براش مهم باشید.

اون شاید بفهمه شما چی تو دلتونه.

بعد

حسی به شما منتقل می کنه که لذتش شاید به اندازه رفتن به یک طبیعت زیبا روح شما رو ارضا کنه.

خفن نیست؟

هزینه مالی هم نداره. اما یه سختی عجیب داره که در ادامه می گم.

کسی که فاز بد به شما نداره.

این خیلی جالبه.

خیییییییلی جالبه.

شما نمیتونی شنونده خوبی باشی؛ وقتی کسی که حرف میزنه رو دوست نداری!

این حرف رو یبار تو کتاب دیل کارنگی خوندم که میگفت در زمان حرف زدن با کسی حتی پشت تلفن لبخند بزنید.

شنونده خوبی باشید.

از مجادله و بحث دوری کنید.

چندتا نکته دیگه هم میگفت که مربوط به کتاب آیین دوستیابی از این نویسنده میشه.

اما یک نکته داشت که به نظر من کل این قصه رو میشه توش خلاصه کرد.

کسی که با او حرف میزنید رو دوست داشته باشید.

وای چقدر این جمله خفن و سازندست.

در عین سادگی و شاید کلیشه ای بودن.

شاید تو ذهنتون بگید خب چجوری دوسش داشته باشیم؟ اصلا این حرف در عمل چطور قابل اجراست! :)))

می فهمم چی میگید.

اما اجازه بدید راجع به تجربه خودم با این موضوع تو کار بهتون بگم.

بار ها این رو تجربه کردم.

اوایل که تازه مستقل شده بودم و خودم باید برای خودم مشتری سئو می گرفتم، نه نمونه کار خاصی برای ارائه داشتم؛

نه دفتر یا شرکت ثبت شده ای که بهش اعتماد کنن.

نه حتی شماره تلفن ثابت!

کلا چیز خاصی نداشتم که یه آدم سایتش رو به من بسپاره و امید داشته باشه من براش معجزه بکنم!

من فقط مشتری گرفتن هامو مدیون شنیدن هستم.

سوال هایی می پرسیدم که جوابشون کوتاه نبود.

مثلا چرا میخواید سایتتون رو سئو کنید؟ هدفی که دارید چیه؟

یه جورایی داشتم ازشون می پرسیدم من با چه کاری می تونم شمارو خوشحال کنم!؟

بعد شروع می کردن و گاها تا 20 دقیقه به این سوال من جواب میدادن.

خب طبیعتا بین صحبت هاشون هم کنجکاوی هایی برای من پیش میومد که میپرسیدم و اونا هم با اشتیاق به این سوال ها پاسخ میدادن.

یادمه یک روز که تابستون بود و با ماشین داشتم سمت خونه می رفتم، یه خیابون فرعی به سمت خونمون رو رفتم و همینطور که داشت مشتری صحبت می کرد، زدم بغل و کامل به حرف هاش گوش کردم.

قشنگ یادمه که انقدر صحبتمون طول کشید (یعنی صحبت اون آدم) که از قسمت داخل آرنج دستم که گوشی رو باهاش گرفته بودم، داشت همینجوری چکه چکه عرق جاری میشد :))

اون آدم شد مشتری من.

باقی شرکت ها زیاد به حرفاش گوش نمیکردن و ذوق و اشتیاق من برای کشف و شناختن اون آدم رو هم نداشتن.

اون مشتری تا 7 سال با من همراه بود.

گاهی وقت ها دانشجو های حضوریم ازم میپرسن که شما چجوری دقیقا مشتری میگیری؟ البته شما سایت و اینستا و یوتیوب تون براتون میاره دیگه مشتری!

در حالی که من اکثر مشتری هامو تو گفتگو بدست آوردم.

شاید اینستاگرام خوب باشه.

سایت زنگ خور داشته باشه.

اما اون کسی که به ما زنگ میزنه، به کسای دیگه ای هم زنگ میزنه.

موضوع هم گول زدن و بازاریابی تلفنی نیست اصلا.

موضوع دوست داشتن اون آدمه. اینکه برای من مهم باشه چی میخواد.

برام مهم باشه چقدر پول داره برای هزینه کردن و درکش کنم.

اینکه منفعت خودم رو تو کمک کردن به اون آدم ببینم؛ نه کار کردن باهاش.

خب این موضوع لازمش حس خوب داشتن به آدم هاست.

آدمی که بهش میگن حرف زدن با تو مثل تراپی میمونه!

اگر دوست داریم آدم ها در زمان حرف زدن با ما لذت ببرن و عاشق گفتگو کردن با ما باشن:

موقعی دارن صحبت می کنن توجهمون رو کامل بهشون بدیم.

الکی با تکون دادن سر حرف هاشون رو تایید نکنیم (نیاز نیست)

با گوشیمون ور نریم و حتی دنبال یک عکس نگردیم که در تایید حرف های طرف مقابل بهش نشون بدیم.

واقعا دوست داشته باشیم حرفاشونو و تو لحظه کلماتی که میگند رو دنبال کنیم؛ به فکر سوژه ادامه صحبت نباشیم.

اگر خوب گوش کنیم، کنجکاری های طبیعی خوبی خودش به وجود میاد.

فاز منفی که ما به آدم مقابل داریم، فضای خوب حرف زدن رو از اون آدم میگیره.

بهتره وسط حرف کسی نریم اما گاهی که خیلی اشتیاق داریم یک موضوع رو بگیم در راستای گفتگو، به نظر من ممکنه به خوب شکل گرفتن صحبت هم کمک کنه و نیاز نیست همیشه حرف های تو دلمون رو سرکوب کنیم.

دیگه راجع به حسی که به اون آدم داریم حرف نمیزنم که اصلی ترین ریشه برای تمام رفتار های درست ظاهری در یک شنونده حرفه ایه.

اما شنوندگی فیک به منظور گول زدن طرف مقابل

به نظر من تراپیستا اولین ویژگی که باید داشته باشن اینه که احساس خوبی به مراجعه کنندشون داشته باشن.

عمیقا دوسش داشته باشن و آدمی که همین الان جلوی خودشون میبینن رو بهش حس کافی بودن بدن.

میدونی چی میگم؟ حس قضاوت شدن از سوی تراپیست، خودش رو تو ذهن مراجعه کنندش به فنا میده.

اصلا تراپی زمانی میتونه اثر بخش باشه که مراجعه کننده راحت تمام حرف هاشو بزنه و این موقعی اتفاق میوفته که احساس امنیت کنه.

حالا از اینا بگذریم؛ اینارو میگم تا تاکید کنم رو اینکه خیلی از رفتار های آدم ریشه تو حس درونی آدم داره.

شنونده فیک که میخواد فقط مخ طرف مقابل رو بزنه:

اینکه یک نیت بد برای شنوندگی خوب داشته باشیم، خودش کافیه تا مارو تبدیل به یک شنونده افتضاح کنه.

اصلا شنونده هیچی! مارو کلا درونی و بیرونی اذیت میکنه این موضوع؛ طرف مقابل هم در اکثر مواقع متوجه این قضیه میشه.

من لذت می برم که یک آدمی تماس میگیره، میگه آقا من فلان نیاز رو دارم.

بعد ازش میپرسم بیشتر توضیح بده.

بیشتر توضیح میده.

بعد بهش میگم فهمیدم تو اینو میخوای که اینجوری باشه برات درسته؟ میگه آفرین.

میگم خیلی خوبه ولی حیف که من نمیتونم بخاطر این قضیه کمکت کنم. (زمانی که واقعا نمیتونم)

اونم عششششق میکنه. میدونید از چی؟

از اینکه بهش نمیگم اونو نداریم و این خدماتو داریم که اینم خیلی خوبه ها …

همین باعث میشه خودش بپرسه جور دیگه چطور میتونی کمک کنی؟ یا اینکه تو کسیو بهم معرفی کن که برم سراغش.

میدونید، موضوع منفعت من نیست. موضوع درست متوجه شدن نیاز و درست برطرف کردن اونه.

من نمی دونم شاید من اینجوریم اما:

اگر تو گفتگو به فکر رفع مشکل مالی خودم باشم، پیشنهاد خوبی که به مشتری میدم هم مورد قبول واقع نمیشه.

اما وقتی من فقط سعی می کنم خوب بشنوم و مثل یکی از اعضای خانوادم به طرف مقابل مشاوره بدم، اونم یه احساس اطمینان خوبی بهم پیدا میکنه.

این در مورد گفتگو های کاریه.

در مورد گفتگو های دوستانه که اصلا خیلی وقت ها نیاز به مشاوره دادن من نیست.

به نظرم این موضوع رو هر کسی که خوب گوش کنه متوجه میشه که فرد مقابل نیاز به راهکار و مشاوره از سمت من داره یا فقط دوست داره با من حرف بزنه و شنیده بشه.

بلاخره ما باید یه فرقی با چت جی پی تی داشته باشیم.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *